زمان مطالعه: 9 دقیقه
شرکت ها، به عنوان موجوداتی که طبق تعریف تنها هدفشان بیشینه کردن سود مالکان و سهامدارانشان است، بر خلاف چیزی که انتظار می رود، حضور پررنگی در استفاده و حتی توسعه داده های عمومی دارند. این حضور باعث ایجاد این تصور می شود که شاید در نهایت سود مشارکت در داده های عمومی، صرفا به شرکت های بزرگ می رسد و مشارکت کنندگان در داده های عمومی، فریب خوردگانی هستند که به صورت مجانی برای شرکت های بزرگ کار می کنند. در این نوشته بررسی می کنیم که چرا این مساله صحت ندارد و داده های عمومی در عین حال که مورد توجه شرکت های بزرگ هستند قدرت را از انحصار آن ها خارج می کنند.
از ماده خام تا محصول نهایی، فرایند مفصلی وجود دارد که در آن هر شرکت تولید کننده محصول به چند محصول دیگر نیاز دارد که خود از چند شرکت مشابه به وجود می آیند. مثلا ماشین ساز به تایر نیاز دارد و تایر ساز به محصولات پتروشیمی نیاز دارد و محصولات پتروشیمی به نفت خام احتیاج دارند. به این سیستم، زنجیره تولید می گویند که می توان آن را به شکل زیر به تصویر کشید:
یکی از مفاهیم مهمی که حول زنجیره تولید مطرح می شود، رشد عمودی و رشد افقی است. رشد عمودی یک شرکت به معنای این است که نرخ تولید محصول اصلی افزایش یابد (مثلا یک ماشین سازی تعداد کارخانه هایش را دو برابر کند) ولی در رشد افقی خروجی شرکت تفاوتی نمی کند، بلکه شرکت وابستگی های خود به زنجیره تولید را کاهش می دهد (مثلا یک ماشین سازی، یک تایرسازی تاسیس می کند یا می خرد)
رشد افقی برای شرکت ها جذاب تر از رشد عمودی است، زیرا رشد عمودی نیاز به بازاریابی و فروش محصول مازاد دارد اما در رشد افقی، محصول جدید به صورت تضمین شده در داخل خود شرکت مصرف می شود و به دور از نوسانات بازار، باعث کاهش هزینه ها با حذف واسطه ها و افزایش اطمینان از طریق کاهش وابستگی به عوامل خارجی می شود. اما اجرای رشد عمودی کار آسانی نیست چون نیاز به ورود و کسب تخصص در یک حوزه متفاوت را دارد.
داده های عمومی به شرکت ها در اجرای رشد افقی کمک می کنند و همین دلیل است که باعث جذاب شدن داده های عمومی برای آن ها می شود. در ادامه بررسی می کنیم که داده های عمومی و رشد افقی چه ارتباطی به هم دارند.
در رشد افقی بر خلاف رشد عمودی هزینه ورود وجود دارد، یعنی برای کسب تخصص در حوزه جدید باید هزینه ای کرد که لزوما در محصول نهایی وجود ندارد و رقبا آن را پرداخت نمی کنند. برای رفع این مشکل راهکار هایی وجود دارد، مثلا بعضی از شرکت ها برای رشد افقی، یک شرکت در حوزه هدف را به طور کامل و با همه دارایی ها و کارکنان تصاحب می کنند. داده عمومی نیز یکی از روش های رشد افقی است.
فرض کنید ده ها شرکت وجود دارند که از یک محصول استفاده می کنند. مصرف کننده ها از هزینه ناراضی هستند و مایل به رشد افقی هستند اما هزینه ورود بیشتر از آن است که هر کدام از شرکت ها به تنهایی بتوانند از پس آن بر بیایند. این شرکت ها با کمک هم می توانند در بازار محصول مذکور رقابت کنند اما به علت اصطکاک اقتصادی، امکان اجرای یک قرارداد پیچیده با ده ها طرف وجود ندارد. در تصویر زیر، شرکت های آبی تمایل به حذف وابستگی خود به شرکت قرمز هستند:
هزینه ورود معمولا چیزی از جنس داده و انحصار داده (مثلا کشف روش های بهینه تولید یا پتنت های ثبت اختراع محصولات) است چون هزینه های مربوط به ماده و تاسیسات معمولا روی محصول سرشکن می شود و به شکل هزینه ورود نیست. پس در این سناریو، اگر یک پروژه بر پایه داده عمومی به عنوان رقیب به وجود بیاید (که لزوما توسط شرکت های مایل به رشد افقی به وجود نمی آید) این شرکت ها مایل به استفاده و مشارکت در آن هستند، زیرا اگر این داده عمومی موفق به ایجاد محصول قابل قبولی شود، مستقیما به سود این شرکت ها تبدیل می شود و هزینه آن ها را کاهش می دهد. بنابراین بعضی از آن ها شروع به مشارکت در این داده می کنند و در صورتی که توان تجمیعی آن ها بیشتر از هزینه ورود باشد، این داده عمومی موفق به رقابت با داده انحصاری می شود. بعد از این اتفاق، همه شرکت های وابسته، حتی آن هایی که در توسعه داده عمومی مشارکت نکردند مالک این داده عمومی می شوند و زنجیره تولید به شکل زیر در می آید.
این اتفاق می تواند برای شرکت های دیگر نیز بیفتد، حتی برای آن هایی که در توسعه داده عمومی اول مشارکت کردند:
در صورتی که تمام زنجیره داده عمومی شود و سرتاسر فرایند تولید از ماده اولیه تا مصرف کننده نهایی با شرکت های بر پایه داده های عمومی انجام شود، رویای داده های عمومی به حقیقت می پیوندد.
همانگونه که دیدیم، شرکت های متقاضی (آبی) از این اتفاق سود می برند اما شرکتی که معادل عمومی آن ساخته شده (قرمز) مشتریان خود را از دست می دهد. این اتفاق مثل این است که سود شرکت قرمز بین شرکت های آبی تقسیم شود. اما فقط شرکت های بزرگ آبی نیستند که از عمومی شدن محصول شرکت قرمز سود می برند، بلکه با عمومی شدن آن افراد و شرکت های کوچکی که تا قبل از این توانایی استفاده از این محصول را به علت هزینه زیاد نداشتند، هم اکنون می توانند وارد این بازار شوند و به این ترتیب «جامعه» که متشکل از مردم و شرکت های کوچک است از این اتفاق سود می برند.
پس اگر کل شرکت های بزرگ را به عنوان یک موجود یا یک رده اجتماعی در نظر بگیریم، وضعیت آن ها تقریبا تغییری نمی کند و سود شرکت های آبی با ضرر شرکت قرمز خنثی می شود.
البته این میزان تغییر دقیقا صفر نیست. ممکن است شرکت قرمز مشتری هایی خارج از شرکت های بزرگ داشته باشد و بعد از عمومی شدن آن، مجموع شرکت ها به عنوان یک موجود ضرر کنند و هم چنین ممکن است داده عمومی توسط مشارکت کنندگان جامعه پیشرفت کند و شرکت های آبی بدون این که هزینه ای بدهند از این مشارکت ها نیز بهره مند شوند و در نتیجه حتی با وجود ضرر شرکت قرمز، مجموع شرکت ها سود کنند.
با این حال حتی اگر رده شرکت ها به عنوان یک موجود از این همکاری سود کند، این به این معنی نیست که مشارکت کنندگان داوطلب، تبدیل به کارگران بی مزد شرکت ها شده اند. معمولا مشارکت کنندگان در چیزی که مورد توجه خودشان است مشارکت می کنند که به خودشان و امثال خودشان سود می رساند. یعنی اگرچه شرکت ها نیز به طور جانبی از پیشرفت داده عمومی سود می برند اما هدف و انگیزه مشارکت کنندگان این است که داده ای که خودشان از آن استفاده می کنند پیشرفت کند. بنابراین فایده مشارکت اول به خود مشارکت کننده و امثال او می رسد که اگر توسط شرکت های بزرگ انجام نشده باشد، سود اصلی به جامعه می رسد. اگر این را به صورت یک کیک در نظر بگیریم، با مشارکت داوطلبان کل کیک بزرگ تر می شود یعنی به همه حجم بیشتری از کیک می رسد، اما عمده این افزایش به جامعه می رسد که یعنی علاوه بر بزرگ شدن کیک، درصد بیشتری از آن به جامعه می رسد.
در مشارکت شرکت ها نیز تقریبا همین قاعده برقرار است. یعنی همان گونه که مشارکت داوطلبان با توجه به نیاز آن هاست و سود اصلی آن به افراد شبیه می رسد، مشارکت شرکت ها نیز از همین قاعده پیروی می کند و بیشتر به درد شرکت های بزرگ می خورد تا افراد کوچک. البته مانند حالت قبلی مشارکت شرکت ها هم کاملا ایزوله نیست و به بقیه هم سود می رساند. از جهتی سودی که مشارکت شرکت ها به بقیه می رساند معمولا بیشتر از حالت عکس است، زیرا شرکت ها موجوداتی بزرگ و کم تعداد هستند و افراد کوچک و پر تعداد و سود یک داده عمومی برای همه افراد فعال در یک حوزه کمابیش یکسان است پس یک داده عمومی به جامعه سود بیشتری می رساند تا شرکت های بزرگ. به علاوه، ارزش داده عمومی برای افراد کوچک بیشتر است تا شرکت های بزرگ چون اگر رشد را به نسبت در نظر بگیریم، با افزایش یک مقدار ثابت، افراد کوچک درصد بیشتری رشد می کنند تا شرکت های بزرگ.
با این حال پشت این نتیجه گیری فرض هایی وجود دارد که همیشه برقرار نیستند. به ویژه، اخیرا شرکت های بزرگ به روش هایی دست پیدا کرده اند که از توان مشارکت کنندگان داده عمومی در راستای اهداف خود سو استفاده کنند و آن ها را در توسعه داده هایی به کار بگیرند که سود توسعه آن ها صرفا به شرکت ایجاد کننده برسد. این روش ها موضوع مقاله دیگری هستند. با این حال در صورتی که اتفاقات به طور طبیعی رخ دهند، مشارکت مشارکت کنندگان به نفع جامعه، در سطح پایین تری به نفع شرکت های بزرگ مصرف کننده آن، و به ضرر انحصار کنندگان داده های معادل است.
هنگامی که شرکت های زیادی مایل به رشد افقی باشند اما هیچ کدام به تنهایی نتوانند این کار را انجام دهند، می توانند با ساخت یک داده عمومی و همکاری با یکدیگر، نیاز خود را بر طرف کنند بدون این که هر کدام متحمل هزینه سنگینی شوند. در کنار این قضیه، جامعه نیز از این اتفاق بهره مند می شود و با رفع نیاز پرداخت هزینه به انحصار کننده، افراد جدیدی می توانند وارد شوند و محصولات نوآورانه ایجاد کنند یا با شرکت های موجود رقابت کنند. با ورود جامعه مشارکت کنندگان داوطلب برای بهبود عملکرد این داده که خودشان مصرف کننده آن هستند وارد عمل می شوند و از این مشارکت در درجه اول خودشان و امثالشان (جامعه) و در درجه دوم شرکت ها بهره مند می شوند. بنابراین با ضرر شرکت انحصار کننده، همه مصرف کنندگان داده، اعم از شرکت های بزرگ، مشارکت کنندگان داوطلب و حتی کسانی که مشارکت نکردند یا توانایی مشارکت نداشتند سود می برند.